در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از شعر در مورد بغض برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی
کاش می شد نوشت
تمام حرف هایی را که بغض شدند
ولی بر گونه جاری نشدند
کاش می شد
گر شکستم از تو شکستم…
لیاقت میخواهد بودن درشعرهای پسری که باتمام عشق نبودنت را اشک میریزد
تعجب نکن در بی لیاقتی تو شکی نیست
اینجا دلیل بودنت میان بغضهایم فقط حماقت خودم است .. نه لیاقت تو
بغض تو را دارم چشمکم
تو نباشی
وجودم افسرده ی لحظه های التهاب می شود
و روحم سرگردان دهلیزهای حسرت و تمنا
وای که نمی دانی
چه آرامشی دارد گرمای آغوشت
و چه غروری عطر حضورت
هستی من
با تو لبریز بودنم
گر همیخواهی تو وصلت با خدا
گرتو داری بغض میگردی تو نیست
دوزخ تابانش اول منزل است
بغض حیدر پیشش اینجا گه رداست
خدایا می شود باران ببارد ؟
این بغض به تنهایی از گلویم پایین نمی رود بخدا
وقتی یکی بد و بی راه گفت بهت،
بغض نکن؛
جوابشم نده!
فقط با لبخند بگو؛
ممنون که خودتو معرفی میکنی به من!
دلت که آرام نباشد
خنده ها و مسخره بازیهایت که هیچ
بیخیالی هایت هم دردی دوا نمی کنند
کافیست بهانه اش جور شود
بغض امان نمیدهد
در آینه مردی دارد بغض می کند
بیایید بغلش کنید
پشتش را بمالید
به او بگویید همه چیز درست می شود
دلش می خواهد کمی دروغ بشنود
آینه را پایین تر نصب کنید
گمانم دیگر به زانو در آمده
بغض درخت شکست
وقتی به روی دوش ها
می رفت که تابوت شود
سوی قعر دوزخ آسانت برد
همچو روبه طعمه شیران کند
هرگزش کی بهره از ایمان بود